پرچنان

ساخت وبلاگ
پرچنان:یکی از غم انگیز ترین صعود های خود را داشتم( خلنو) دلم در هوای کشته شده گشت ارشاد مهسا امینی بود و غمین. من هنوز نمی‌فهمم با چه حکمی ناموس مردم را مردان پلیس می دزند و می‌برند. حکومتی که خون شهدا را در دفاع از ناموس تعریف بندی میکند. اینگونه در روز روشن ناموس مردم را از دست عزیزان و محرمانشان می‌دزدد و معلوم نیست زنده برگرداند.و شاید تنها شعر باشد که بدان بتوانم پناه ببرم.تبسم هر کودکی مرا یاد تو می‌اندازد. وقتی کودکی می‌خندد دلم پر می‌کشد هر کجا که تو هستی. هر کجا که تو باشی، دورِ دور. معراج گونه ای به تو میرسم و در تو میمانم. و زنده باد لبخند که زیبایی است بی انتها.زیبایی، چیزی چون سیب سرخ است، غلطان در چشمه های گوارا چشمه های پاک، چشمه های زلال و تو ای سیب زیبا له شدی در زیر پای زشت خویان زشت سیرت بد سگال به یاد مهسا امینیویترین خاطرات مامان بزرگ. بچه ها و نوه هایی که بزرگ شدند.این جهان باد است باد حتی خاطرات آن را هم باد خواهد برد.انگار که از مشت قفس رستی و رفتییکباره به روی همه در بستی و رفتیهر لحظه‌ی همراهی ما خاطره ای بوداما تو به یک خاطره پیوستی و رفتینفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با منپیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتیچون خاطره‌ی غنچه‌ی پرپر شده در باددر حافظه‌ی باغچه ها هستی و رفتیجا ماندن تصویر تو در سینه‌ی من! آه!این آینه را آه که نشکستی و رفتیفاضل نظری پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1401 ساعت: 18:43

یکی از دوستان دوران مدرسه و راهنمایی را دیدم، اول تشخیص او ممکن نبوده و تغییر زیادی کرده بود. خیلی حرف خاصی با هم نزدیم ابتدا رفتم جلو و سلام کردم، گفت زن گرفتی خوب شده؟ تا آمدم پاسخش بدهم و مقدمه سخن بی اغازم که: « عشق وقتی در زندگی » پرید وسط حرف و متعجانه گفت عشق؟ اجازه پاسخ دادن نداد وپرسشی دوم مطرح کرد: «بچه دار شدی؟» پاسخ دادم خیر و پرسش آخر را کرد: « پس چرا ازدواج کردی؟»نگاهی به هم کردیم و تعارفات مرسوم و خداحافظی.اما چیزی که پندارم را درگیرش کرد، چهره و پرسش و لحنی بود که او وقتی گفت عشق؟؟ گویی میخواست بگویید این واژه که در کتابهاست، در واقعیت نیست؟ و پرسش دومش که در پندار بسیار کسان دیگر نیز هست، ازدواج می‌کنی که بچه داشته باشی.این چند روز که از مرگ مهسا امینی می‌گذارد به تحلیل ها و گفته ها و نوشته هایی که پیرامون آن گذاشته اند دقیق شده ام. به گمانم پرسش و پاسخی که من با دوست سابقم داشتم در ادامه گفتمان فرهنگی است که حکومت مروج آن بوده است و آن عشق زدایی از زندگی است و دوم نگاه به زن فقط به عنوان مادر آینده ( این سخن را در مسابقه آشپزی شبکه یک سیما از زبان سر آشپز در مواجهه با دختری جوان که هنوز ازدواج نکرده بود شنیدم).حکومت چگونه از زندگی عشق زدایی کرده است؟ اولین آن اقتصاد است، همین که کیک اقتصاد مملکت کوچک شده است و سهم مردم از آن کمتر، در نتیجه یا مرد خانواده یا هم زن و مرد خانواده نیازمند وقت بیشتر گذاشتن جهت برطرف کردن نیازهای اقتصادی خانواده هستند و در نتیجه زمان کمتری را نسبت بهم دارند. زمان های خسته شأن بهم گِره میخورد و کمتر کسی است که این فضا را عاشقانه تفسیر کند. یا کمتر کسی است که تمایل داشته باشد به این فضا تن دهد. در این شرایط دوست داران عشق نیازمند م پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1401 ساعت: 18:43

مجبور بودند صدای باندهای سالن مسجد را بالا ببرند تا انبوه صدهای گفتگو دیگر خفه شود.شاید از بدترین سخن رانی هایی بود که مجبور شدم گوش کنم.مجلس مادربزرگ است و روحانی مشغول سخنرانی. موضوع سخنرانی پیرامون قواعد فقه و نفقه و گره زدن آن به حجاب و بی حجابی و چهار زن داشتن و مردانی که گوشواره و گردنبند دارند آیا میتوان مرد نامیدشان و از این قبیل موضوعات چالش بر انگیز. به وضوح یک سخنرانی فاجعه و بدی بود.اگر بخواهم اقوام و خویشان دور و نزدیکمان یک جمع بندی کنم، در مجموع در طبقه مذهبیون سنتی میگذارم. اما به گمان حتی یک درصد جمعیت حاضر در مراسم با گفتار سخنران همدلی نداشت و این را میشد از دشنام و کنایه هایی که پس از پایان مراسم نثار او میکردند فهمید. جالبی سخنران آن بود، در حالیکه پشت میکروفن داد میزد و صدای بلنگو را هم تا به آخر بالا برده بودند، به دنبال گفتگو بود و پرسشی میکرد که پاسخ تأییدی اش را خود می دادنتیجه گیری: به گمانم این فضایی که دیدم و گوشه ای از آن را در این نوشتار ترسیم کردم آیینه ای باشد از کل سیستم حاکم بر کشور. در تصویری که توضیح داده شد، مخاطب و نظر او و به طبع آن جهت دهی سخنرانی هیچ ارزشی ندارد. یک دیوار ضخیم شیشه ای بین این دو وجود دارد که تنها مخاطب می‌تواند صدای سخنران را بشنود و قرار نیست یک همانی، یک هم فکری ، یک زیگمایی از جمع بیرون بیایید بلکه آنچه ما به مخاطب با پولی که خودش به ما داده است، منویات خود را به او تحمیل می‌کنیم.نتیجه گیری: با توجه به این ساختار معتقدم در مناسبتها و کارزارهایی که جنبه اجتماعی داشته باشد بهتر است شرکت نکنیم. مثلا کارزاری که برای کانون پرورش فکری این روزها در جریان است. به یک دلیل ساده، آن دیوار شیشه ای که در بالا بدان اشاره شد در ه پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 16:08

در میان کسانی که برای تشییع جنازه آمده بودند یکی از اقوام رُخی محزون تر داشت.با دور و بری های خودش در گفتگو است و به زبان ترکی گفت او مادر دومم بود.او از پسر عموهاست. آن زمانها دو خانواده در یک حیاط زندگی میکردند و هم زمان با تولد پدرم، او نیز در یک خانه به دنیا آمده بود و پدرم و او از مادران یک دگر سوت(شیر)خورده بودند.و همین یک نکته کافی بود که مرد شوخی چون او هنگام دور همی سر مادربزرگم ( با شرایط حجاب یک چشمی که در جستار پیشین اشاره کردم) را بگیرد و از روی چادرش ببوسدش.اگر مادربزرگم مقاومت می‌کرد با همان زبان ترکی توضیح میداد که تو به من شیر دادی و آدم طنازی را تصویر کنید که توضیحات مکفی پیرامون این موضوع دهد. جمع از خنده منفجر میشد.به نظرم نسل آن طنازی ها و طنز پردازان خانوادگی رو به پایان است. به یک دلیل ساده: دیگر خانواده ها در یک حیات با هم زندگی نمی‌کنند که دستشویی مشترک آشپزخانه مشترک داشته باشند و همین مکان ها و تعامل ها و گفتگو ها باعث بروز خلاقیت های طنز پردازانه شود.به نظرم دوران طنز پردازان خصوصا تبریزی که یکی از خصیصه های جمعی شان بود به این دلیل رو به پایان است.اما نکته و نتیجه‌گیری که از این جستار میخواهم بگیرم متفاوت از آنچیزی است که از بدنه نوشتار به نظر می‌رسید.این که اگر آدمی داستانی داشته باشد که او را به دیگری پیوند دهد( مثلا در جستار امروز شیر دادن فردی در کودکی) حسی از محبت و میهربانی را تا آخر عمر با خود همراه می‌کند. از این رو میشود داستان های مشترک با هم ساخت و آن را به مهری جاودان تبدیل کردپیشنهاد:اگر از مادران شیر ده هستید به فرزندان شیر خوار یک دیگر شیر دهید. اینگونه فرزندان بیشتری خواهید داشت. این داستانی است که از عمق جان یک زن بر می‌خیزد و مهر پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1401 ساعت: 14:37

۱ با سرو چمان گفتگو میکنم و می‌گوید:« قبل از ازدواج برای من آقای رضازاده عجیب بود».اما بعد از ازدواج متوجه عادی بودن من شد. سهیل فردیست که همچین ادبی هم صحبت نمی‌کند. اگر جایی لازم باشد کلفت گویی هم دارد. پای کار لازم داشته باشد از هر کارگری، شدیدتر کار یدی میکند.این روزها معمولا با لباس های خاکی شباهنگام به منزل می‌رسم. گاهی از صبح حمالی میکنم و بارهای خریداری شده را جابجا می‌کنم. شاید گاهی صدها کیلو بار را جا بجا کنم. رو میکنم به سروچمانم میگویم نمی‌دانستی با چه حمالی ازدواج کردی ( :۲ گاهی اوقات که نیاز است به قراری برسم و گمان دارم زمان کم می‌آورم. ترافیک آن قدر شدید است که تاکسی گیر نخواهد آمد. خیابان یک طرفه است و از این قبیل شروع میکنم به دویدن تا بیست دقیقه با سرعتی به گمانم نزدیک به نه کیلومتر بر ساعت به راحتی میتوانم بدوم و اینگونه معمولا به هنگام به وعده گاه میرسم. معمولا نرم و راحت می‌دوم و حتی اگر ترافیک باشد از لالوی ماشین ها و سه برابر کمتر از زمانی که بخواهم همان مسیر را پیاده بروم سریعتر میرسم. معمولا در این هنگام از این که میتوانم بدوم، نرم و راحت، چست و چابک، و با دویدن زمان کم مانده تا مقصد را پر کنم حس عمیقی از رضایت وجودم را فرا می‌گیرد۳یک و دو را نوشتم تا به این سه برسم. برای داشتن یک و دو سه لازمه کار است. و آن ورزش روزانه هوازی است.من روزانه هشت کیلومتر می‌دوم تا بدنم افت نکند. دویدن روزانه باعث میشود همچون کامپیوتر که چند حالت خاموش روشن دارد، بدن استندبای باشد و هر گاه اراده و لازمه فعالیت بدنی شدید پیش آید از عهده آن بدرآید.در همه ورزشهایی که کرده ام، باشگاه های بدنسازی که در تجربه زیسته رفته ام، هیچ کدام برای من کارکرد دویدن را نداشته است. برای من پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 107 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1401 ساعت: 18:15

یکی از شخصیت های فیلم رو میکند به قهرمان داستان و می‌گوید تو باعث شدی زندگی ما بهم بریزد قبل از تو در بهشت زندگی میکردیم و تو که آمدی یاد استقلال خواهی و هدف و آرمان خود افتادیم. ببینده در اتفاقات سیزن های قبلی زندگی بهشتی آنها را دیده است. از خودم پرسشی مطرح میکنم. اینکه آیا حاضر بودی زندگی بهشتی را فدای دنبال کردن آرمان و ایده و استقلال خواهی ات کنی؟ اگر این پرسش را سالهای قبل از خودم میکردم قاطعانه پاسخ آری میدادم. اما اکنون تردید جدی دارم. زندگی بهشتی داشته باشم، خیلی هم نفهمم و آگاه نباشم هم گویی خیلی بد نیست. بخصوص که در گذشته طالب آرمان و ایده بودم و اکنون دنیای بی معنی یا معناهای کوتاه مدت را تجربه میکنم. این که رنج و عذاب آگاهی می‌ارزد یا نه، تردید و شَکی است که این روزها مبتلای آن هستم.باریوقتی خبر مرگ مادربزرگم را شنیدم، پرتاب شدم به همه خاطراتم با او. یا همه خاطرات او پرتاب شد به پندار من.مادربزرگم برایم نماد سخت کوشی و سختی بود. آن زمان های کودکی ام را یادم می‌آید که همیشه در زیرزمین خانه مشغول آشپزی بود. پله های بلند خانه ای که شبیه خانه های فیلم فارسی بودند برایم دشواری ورود به آشپزخانه را صد چندان می‌کرد. وضو را حتما باید ارتماسی می‌گرفت ( نوعی سخت تر از حالت معمول)و وسواس در تمیزی پاکی داشت. مادربزرگم از آن سنتی های مذهبی بود که تنها با یک سوراخِ چشم از پشت چادر سیاه دنیا را می دید.و چیزی که از او در پندارم مانده رنج و سختی است که آدمی دچار آن است رنجی به واسطه زندگی کردن در این دنیا، سختی به خاطر تفسیر از ایده ها. از طرفی دیگر چند سال آخرین را سبک بال تر از گذشته زندگی کرد و عمو هایم تا آخرین آخرین آخرین نفسش او را چون یک ملکه پذیرایی و تر و خشک کردند. من به پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 107 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1401 ساعت: 18:15

پاسخ را با مقدمه‌ای وچاشنی از طنز آغاز مینمایم.معتقدم ، طبق تبار تاریخیِ دستشویی ایرانی و شواهد میدانی و تجربه های زیسته و تحریم های ظالمانه که منجر به قطع آب و برق میشود ، در کنار هر چشمه توالت ، یک آفتابه نیاز هست. ما می‌توانستیم آفتابه های سنتی قرمز رنگ یا از آن سنتی تر، مسی سنگین و یا ژیگولانه ترش که صورتی است و یا بیبی‌آفتابه که کوچولو و بامزه است در کنار چشمه توالت فرنگی خود قرار دهیم. اما این نکردیم و به جای آن این حباب های شیشه ای را گذارده ایم که چند خاصیت دارد:ا. فضای خالی بین روشویی و توالت را پر کرده است.۲. با قرار دادن گیاه پتوس، گلدانی زیبا درست شده که میتواند مکانی که ممکن است نا زیبا باشد را زیبا کند. پتوس گیاهی مقاوم به کم نوری است و با غوطه‌ور بودن در آب مشکلی ندارد.۳. به کمک این حباب ها، گلدان های کل خانه آبیاری میشود.۴. برای حمام و منتظر بودن جهت گرم شدن آب، این گلدان‌ها که قبل از استحمام برای آبیاری گلدان ها استفاده و خالی شده است، پر شده و آب هدر نمی‌رود۵. در صورت قطعی آب میتوان بر روی این دو حباب، حساب کرد۶. در صورت گرفتگی چاه توالت میتوان جهت سرریز آبی پر فشار اقدام نمود.https://t.me/parrchenan پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 101 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 13:17

این چند شب، سریال خانم میزل شگفت انگیز را می‌دیدیم و اینک که سیزن اول آن تمام شد میخواهم تحلیلی پیرامون آن بنگارم. لازم به ذکر است که سیزن اول این مجموعه جوایز متعددی را برده است. کسانی که علاقمند به فضاها و صحنه های سالهای پنجاه و شصت میلادی، ماشین های بزرگ، آداب و رسوم بازمانده از سنت برده داری آمریکایی و رنگ و لعاب آن سالهای آمریکا هستند، پیشنهاد دیدن این فیلم را میدهم. با توجه به فضای قدیم که در صحنه صحنه فیلم جاریست به نظرم یکی از بهترین سریال‌هایی بوده که تا به کنون دیده ام. سریال خوش رنگ و لعابی است و موسیقی زیبای دهه شصت میلادی آن را زینت بخشیده است.اگر قرار باشد این سریال را در یک جمله یا نه در یک کلمه، تعریف کنم، آن واژه می‌شود: تحقیر شدگی. سریال میخواهد نشان دهد که چگونه با تحقیر و تحقیر شدگی کنار بیاییم و حتی بتوانی نردبانی جهت موفقیت بسازی. آنچه مرا نکشد، قوی تر می‌کند را به گونه ای طنز و تراژیک نشان داده است.نتایج دیگری نیز از این سریال گرفتم. واقعیت دردناک است و غمماک و از دور و نگاه دیگری خنده دار و طنز.بر این گمانم خودم نیز ته مایه های طنز معمولا دارم و در این این فضا بیگانه نیستم و اتفاقاً این سریال نشان میدهد، پیچ های دردناک زندگی را میشود با طنز و طنازی پشت سر گذاشت. سریال یک راهکار عملی به مخاطب خود جهت این که نقطه ضعف را به نقطه قوت تبدیل کردن نشان میدهد ، اینکه با چه ابزاری حس تحقیر شدگی را پلی جهت پیروزی کرد و ساخت:۱. توجه به جزییات از طریق نوشتن۲. صفات مضموم خود را به ممدوح تبدیل کردن. مثلا ما در ابتدای سریال با یک شخصیت بسیار بسیار کمال گرا طرف هستیم و در پایان آن این شخصیت کمال کرا، از خرده ریزهای کوچک کمال گرایی فاصله گرفته و کماگرایی خود را در یک پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 7 شهريور 1401 ساعت: 22:59

سه جستارک:اول:در این تابستان قطار یزد چند بار سر خط خبرها آمد اما احتمالا آنچه که در پندار ها هنوز مانده و جریان رسمی تلاش در تبلیغ آن دارد، مجادله دو زن پیرامون حجاب و در نهایت اخراج ریس قطار و سفیر حجاب و عفاف شدن خانم معلم آمر، از سوی حاکمیت است. اما آنچه که حکومت به آن نپرداخته و تلاش دارد از حافظه ها بزداید ، حادثه قطار یزد طبس است که در ابتدا گفته شد بیست تن کشته و در نهایت آمار چهارده تن اعلام شد. فرق جهان بینی انتزاعی با جهان بینی رئال در همین گزاره نفهته است. نتیجه گیری:جهان بینی انتزاعی ام را به گونه ای هدایت یا حتی خاموش کنم که جان انسان ها به عنوان رئال ترین واقعیت، کم رنگ نشود. دوم:قسمت‌های سریال خانم میزل شگفت انگیز را که میبینم ، شب، هنگام خواب به فکر و خاطره فرو میروم. داستان فیلم، درباره طنز و طنازی، استند آپ کمیک می‌باشد‌این که در خاطره تا بیست سالگی ام در خانواده پدری، هر گاه، خانواده ها دور هم در منزل آجانم( پدربزرگم) جمع می‌شدیم، آن قدر بعضی از اشخاص فامیل استند کمیک اجرا میکردند ( بدون آنکه بدانیم نامش این است) که چه بسا در طول جلسه از شدت خنده دستشویی لازم میشدم.اکنون هم در جمع های خانوادگی آن طنز هست اما قدرت آن جلسات را ندارد چرا که جمع ها کوچک‌تر شده اند. خدایش رحمت کناد وحید نامی پسر عمو بابا وقتی که با برادرنش خانه آجانم می آمد اول دستشویی میرفتم تا بتوانم تا آخر جلسه بمانم و بخندم. نتیجه گیری: طنازی را بیاموزیم و جلسات را به سمت طنز بکشانیم، به کمک طنز درد ها را به خنده تبدیل کنیم سوم:افغانستانی کنار خیابان با بغلی از نان ایستاده است. سوارش میکنم و میگویم سر فلان کوچه که بربری فروش هست چرا این مقدار راه دور کرده است؟ پاسخ میدهد، آن نانبا، بدون کا پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 7 شهريور 1401 ساعت: 22:59

فیلم سینمایی تی تی کارگردان: آیدا پناهنده انتظار فیلم خیلی خوبی نداشتم اما با دیدن فیلم غافلگیر شدم. فیلم بخصوص فیلمنامه عالی بود. نام کارگردان فیلم را که جستجو کردم و متوجه شدم کارگردان فیلم ناهید بوده است، به این نتیجه رسیدم موفقیت اتفاقی نیست. فیلمنامه قوی مهمترین حسن این فیلم بود. اینکه جهان امروز را به جهان اسطوره پیوند بزنی مانند رحم مجازی و بی پدر بودن کودک درون رحم و پیوند زدن آن با مریم و مسیح بی پدر و یا از اسطوره های نوح، آتش سرد شدن بر ابراهیم، یونس و دریا خوانشی زنانه داشته باشی که با همه خوانش های دینی و مردانی که آن را تفسیر کرده اند فرق میکند، فیلمنامه را درخشان نموده و اثری فسفر سوز ایجاد کرده بود.میدانید چرا فیلم برایم جذاب بود؟ به این دلیل که از مفاهیم خشک علمی مثل سیاه چاله های فضایی، معنا زدایی کرده و به مفاهیم عاطفی و کاربردی و درونی رسانده است. با دیدن این فیلم هر مردی می‌تواند به این گمان برسد که آیا سیاه چاله های مردانه من، اثری بر حیات، بر بشر خواهد گذاشت؟ و شاید همانند یک فیزیکدان به دنبال کشف سیاهی مطلق خود که بجهت قوانین و تاریخ دست بالای مردان بر زنان، در درون مرد ایجاد می‌شود بگردد و آن را از درون خود که مخالف حیات، مخالف عشق ورزیدن است و چون توموری ممکن است زندگی را ببلعد، بزداید.فیلم به مردان ایرانی اندرز مهمی میدهد: این که عشق قرار نیست مالکیت تام و تمام یک زن باشد و زنان می‌توانند دوست داشته باشند دیگر مردی را، اما نه از جنس زن و شوهری ( دیالوگ تی تی) گفتگو کنند با مردان و پاک دامن بمانند ( یاد یک فیلم از یک زن شورای شهری افتادم که می‌گفت حالت انزجار پیدا کرده وقتی که رفته اداره ای و دیده همکاران زن و مرد با هم صبحانه می‌خورند)به نظرم کارگر پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 3 شهريور 1401 ساعت: 13:22

در بانک مشغول امور مالی هستم و با کارمند پشت باجه گرم سخن و هر دو در پایان گفتگو، به یک نتیجه رسیده بودیم: این که به آینده این سرزمین به هیچ وجه امید نداریم. آینده برایمان پایان یافته است.با این مقدمه به سراغ جستار امروز میروم:معمولا برای دوش گرفتن، عذاب وجدان دارم، قبل ترها بیشتر و اکنون کمتر و تلاش دارم هدر رفت آب را کم کنم. معمولا برای ابتدا دوش گرفتن و منتظر آب گرم شدن دو تنگ مخصوص آب دادن به گلها را پر از آب میکنم تا آب گرم شود و انتهای شب با آنها گلدان ها را آبیاری کنم و یک تشت زیر پایم قرار میدهم که چرک آب بدنم در آن جمع شود و برای سیفون توالت فرنگی از آن استفاده کنم.قبل ترها تلاش داشتم تا آنجا که امکان دارد و باعث آزار دیگران به واسطه بوی نامطبوع نشود حمام نروم، اما دیگر همانند سابق آنگونه دل نگران آب نیستم، با اینکه شرایط آبی کشور پیچیده تر و عمیق تر شده است.چرا؟پاسخ به این چرا به همان مقدمه باز میگردد. بر این گمانم زیگمای کلی جامعه ، مجموع باور به آینده مردمان در همان دیالوگ مقدمه خلاصه میشود. مردمانی شدیم با بی امیدی نسبت به آینده. و وقتی اینگونه باوری شکل گرفت و گسترش یافت و ریشه دواند، مردم فقط زندگی میکنند که زندگی کرده باشند. آن وقت نه ۹۱ هزار میلیارد تومان مهم است. نه بی آبی ها. همدان شهر کمی نیست. زیر پای شاه الوند است. نزدیک ترین مرکز استان به گاماسیاب به عنوان سر رشته کارون اما این شهر آب ندارد!! آبش تمام شده و ما همچنان زندگی روتین خود را اما داریم. بر این گمانم تا هفته دوم مهر، تهران و کرج بخصوص حومه و شهرک های اقماریش با مشکلات جدی آب روبرو شده و داستان زندگی مرکز نشینان از لونی دیگر شود.ای کاش حاکمیت درک میکرد این بی امیدی عمومی جامعه تیشه به ریشه زدن ه پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 3 شهريور 1401 ساعت: 13:22